تاریخ خبر: ۱۴۰۲/۰۲/۲۶زمان خبر: ۲۱:۴۵تعداد بازدید: ۹۰ درسهایی از اِنحِطاط سیاسی آمریکا در سالهای اخیر
انتخابات ریاست جمهوری سالهای 2016 و 2020 در ایالاتمتحده یک هشدار برای بقیه کشورها است، چراکه نشانگر پیامدهای خطرناک نفوذ کنترل نشده رسانههای اجتماعی است.
مقدمه
درحالیکه پلتفرمهای رسانههای اجتماعی مانند توییتر و اینستاگرام به افراد اجازه میدهند نظرات خود را آزادانه بیان کرده و تجربیات خود را با همگان به اشتراک بگذارند، نقش مهم دیگری نیز در شکلگیری چشمانداز سیاسی ما ایفا کردهاند. انتخابات ریاست جمهوری سالهای 2016 و 2020 در ایالاتمتحده یک هشدار برای بقیه کشورها است، چراکه نشانگر پیامدهای خطرناک نفوذ کنترل نشده رسانههای اجتماعی است. مخصوصاً در خصوص نقش توییتر در انتخاب دونالد ترامپ بهعنوان رئیسجمهور ایالاتمتحده در سال 2016 اغراق نشده است. ترامپ با توییتهای اغلب تحریکآمیز خود توانست کانالهای رسانهای سنتی را دور زده و مستقیماً با حامیان خود صحبت نموده و از سد حقیقت سنجها عبور کرده و اطلاعات نادرست را منتشر کند. بهطور مشابه، در انتخابات 2020، توییتر به میدان نبردی برای مبارزات سیاسی تبدیل شد و نامزدها از این پلتفرم برای دسترسی به رأیدهندگان و بیاعتبار کردن مخالفان خود استفاده کردند. بااینحال، تأثیر رسانههای اجتماعی بر دموکراسی آمریکایی فراتر از انتخاب رهبران سیاسی است. جریان مداوم اطلاعات و نظرات در رسانههای اجتماعی منجر به دوقطبی شدن و تقسیم رأیدهندگان شده است و افراد به گروههایی با عقاید مشابه خود پناه میبردند و دیدگاههای مخالف را رد میکنند. این مسئله فرآیند دموکراتیک را تضعیف و امکان گفتگو و سازش معنادار را دشوار کرده است. علاوه بر این، گسترش بیرویه اطلاعات و تبلیغات نادرست در رسانههای اجتماعی، اعتماد به نهادهای دموکراتیک و رسانهها را از بین برده است. تئوریهای توطئه و اخبار جعلی منجر به سردرگمی و بیاعتمادی رأیدهندگان شده است و بسیاری افراد قادر به تشخیص واقعیت از دروغ نیستند. این امر محیط خطرناکی ایجاد کرده است که در آن افراد بیشتری بازیچه شده و مورد استبداد قرار میگیرند. تأثیرات منفی رسانههای اجتماعی بر دموکراسی آمریکایی هشداری برای بقیه کشورهای جهان است. ازآنجاییکه پلتفرمهای رسانههای اجتماعی همچنان نفوذ و قدرت خود را افزایش میدهند، بسیار مهم است که ما هوشیار باشیم و فعالانه برای مقابله با تأثیرات منفی آنها تلاش کنیم. ما باید ارزشهایی چون حقیقت، شفافیت و تفکر انتقادی را در اولویت قرار دهیم تا از یکپارچگی نهادهای دموکراتیک خود محافظت کنیم و آینده روشنتری را برای نسلهای آینده تضمین کنیم. در نوشتار پیش رو، مروری بر وضعیت نظام سیاسی ایالاتمتحده آمریکا و تأثیرات مخرب رسانههای اجتماعی، بالأخص توییتر بر فاصله گرفتن این کشور از ارزشها و آرمانهای بنیادین خود خواهیم داشت.
افول دموکراسی آمریکایی در سایه شبکههای اجتماعی
جهان همچنان مشغول مرور رویدادهای سیاسی اخیر آمریکا در طول دهه گذشته است و اکنون برای تحلیلگران واضح شده که این کشور با یک بحران سیاسی بزرگ روبرو است. نظام سیاسی آمریکا همواره تلاش کرده تا خود را بهعنوان الگوی دموکراسی برای سایر کشورها مطرح کند، اما حوادث غیرقابلانتظار در سپهر سیاسی آمریکا با روی کار آمدن دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری 2016 و پسازآن پیروزی جو بایدن در انتخابات ریاست جمهوری 2020 و حمله طرفداران ترامپ به ساختمان کنگره این پرسش مهم را برای غرب ایجاد کرد که آیا دموکراسی آمریکایی رو به افول است؟ به باور بسیاری از سیاستمداران و صاحبنظران، کاهش قدرت دموکراسی در آمریکا تا حد زیادی ناشی از تأثیرات منفی شبکههای اجتماعی بهویژه توییتر است. پلتفرمهای رسانههای اجتماعی مانند توییتر در سالهای اخیر به نیرویی اصلی در سیاست آمریکا تبدیلشدهاند. سیاستمداران و فعالان سیاسی از توییتر برای انتشار پیامهای خود استفاده میکنند و این پلتفرم به ابزاری ضروری برای سازماندهی کمپینهای سیاسی تبدیلشده است. بااینحال، در سالهای اخیر اثرات منفی رسانههای اجتماعی بر دموکراسی آمریکایی بهشدت آشکارشده است. یکی از نگرانکنندهترین جنبههای تأثیر رسانههای اجتماعی بر دموکراسی آمریکایی، نحوه انتشار اطلاعات نادرست است. اخبار جعلی و تئوریهای توطئه میتوانند بهسرعت در رسانههای اجتماعی منتشر شوند و این امر تشخیص حقیقت و دروغ را برای مردم دشوار کرده است. این مسئله منجر به کاهش کیفیت گفتمان عمومی شده است و مردم بیشتر از آنکه به منابع سنتی اطلاعات مانند روزنامهها و برنامههای خبری تلویزیونی اعتماد کنند، آنچه در رسانههای اجتماعی میخوانند را باور میکنند. یکی دیگر از تأثیرات منفی رسانههای اجتماعی بر دموکراسی آمریکایی، نقش آن در قطبی کردن گفتمان سیاسی است. پلتفرمهای رسانههای اجتماعی مانند توییتر برای ترویج تعامل و چندصدایی طراحیشدهاند، اما همین امر منجر به وضعیتی شده است که مردم بیشتر باکسانی که دیدگاههایشان را به اشتراک میگذارند تعامل میکنند تا اینکه به دیدگاههای مخالف گوش دهند. در این وضعیت بیشتر احتمال دارد افراد در دو سوی طیف سیاسی، کسانی را که با آنها مخالف هستند بهعنوان دشمن ببینند؛ نه شهروندانی با عقاید متفاوت.
تأثیر منفی رسانههای اجتماعی بر دموکراسی آمریکایی در نهادهای سیاسی این کشور نیز منعکسشده است. کنگره ایالاتمتحده در سالهای اخیر بهطور فزایندهای دوقطبی شده، بهگونهای که جمهوری خواهان و دموکراتها قادر به همکاری در مورد مسائل مهمی مانند اصلاحات مراقبتهای بهداشتی و تغییرات آب و هوایی نیستند. این امر منجر به وضعیتی شده است که تصمیمات مهم سیاسی اغلب از طریق دستورات اجرایی اتخاذ میشود تا از طریق فرآیند قانونگذاری. کاهش قدرت آمریکا به دلیل تأثیرات منفی رسانههای اجتماعی بر دموکراسی در جایگاه بینالمللی این کشور نیز منعکسشده است. در سالهای اخیر، ایالاتمتحده در صحنه جهانی منزویشده است و بسیاری از کشورها به این کشور بهعنوان نیروی بیثباتی بهجای نیروی ثبات و پیشرفت نگاه میکنند. ایالاتمتحده از توافقات مهم بینالمللی مانند توافقنامه آبوهوای پاریس خارج و روابطش با متحدان قدیمی مانند اروپا تیره شده است. این مسئله وضعیتی را ایجاد کرده است که ایالاتمتحده دیگر بهعنوان یک رهبر درصحنه جهانی دیده نمیشود و توانایی این کشور در شکل دادن به رویدادهای بینالمللی بهشدت محدودشده است. تجربه اثرپذیری سپهر سیاسی ایالاتمتحده آمریکا از رسانههای اجتماعی نشان داده است که این رسانهها از یکسو این پتانسیل را دارند که مشارکت مدنی را افزایش دهند، افراد با دیدگاههای متنوع را به هم متصل کنند و تبادلنظر را تسهیل کنند. این امر میتواند منجر به توسعه گفتمان عمومی آگاهانهتر و فراگیرتر شود که برای عملکرد نظامهای دموکراتیک ضروری است. بااینحال، رسانههای اجتماعی همچنین میتوانند برای انتشار اطلاعات نادرست، تقویت دیدگاههای افراطی و ترویج قطبیسازی سیاسی دستکاری شوند. این میتواند اعتماد عمومی به نهادهای دموکراتیک را تضعیف کند، انسجام اجتماعی را از بین ببرد و به عادیسازی رفتارهای غیر دموکراتیک منجر شود. علاوه بر این، الگوریتمهای رسانههای اجتماعی و مدلهای کسبوکار اغلب محتوای جذاب و جالبتوجه را بر دقت و کیفیت اولویت میدهند که میتواند این اثرات منفی را تشدید کند؛ بنابراین، ضروری است تا تمام نظامهای دموکراتیک در سرتاسر جهان تجربه ایالاتمتحده آمریکا در دو دوره انتخابات ریاست جمهوری اخیر را مدنظر قرار دهند.
توصیههای سیاستی
بازشناسی و تحلیل آثار نامطلوب رسانههای اجتماعی بر دموکراسی، بسیاری از صاحبنظران را بر آن داشته است تا اقدام به ارائه راهکارها و سیاستهایی جهت در کاهش این عوارض جانبی نامطلوب و خطرناک کنند. نکته مهم و قابلتوجه در این خصوص آن است که این راهحلها باید بر اساس معیارهای متعددی از جمله سهولت اجرا، سطح اثربخشی، انطباق با ساختارهای حقوقی و فرهنگی جامعه و مقبولیت اجتماعی ارائه و تنظیم شوند. از جمله مهمترین توصیههای سیاستی جهت کاهش و تعدیل پیامدهای نامطلوب رسانههای اجتماعی برای دموکراسی و آزادی بیان، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
افزایش شفافیت و پاسخگویی پلتفرمهای رسانههای اجتماعی یکی از اصلیترین توصیههای سیاستی است که تقریباً تمامی صاحبنظران و کارشناسان بر روی آن اتفاقنظر دارند. این مهم را میتوان از طریق مجموعه مقرراتی به دست آورد که شرکتهای مالک پلتفرمها را ملزم به افشای اطلاعات مربوط به الگوریتمها، سیاستهای تبلیغاتی و سیاستهای تعدیل محتوا میکند. علاوه بر این، میتوان پلتفرمهای رسانههای اجتماعی را ملزم نمود تا درباره میزان، نحوه و الگوهای شیوع اخبار جعلی به شکل منظم گزارش ارائه دهند و اقداماتی را بهمنظور کاهش و حذف اینگونه از محتوا انجام دهند.
یکی از مهمترین آموزههای تجربه ایالاتمتحده، اهمیت و ضرورت تنظیم گری پلتفرمهای رسانههای اجتماعی و بهطور خاص، تنظیم گری نحوه فعالیت شخصیتهای سیاسی و کمپینهای انتخاباتی در بستر این رسانهها است. رویدادهای اخیر ثابت میکند که فقدان سازوکارهای قانونی منجر به ترویج اخبار جعلی و تبلیغات با شیوههای نامتعارف همچون ایجاد حبابهای اطلاعاتی میشود که سرنوشت یک انتخابات سیاستی را تحت تأثیر قرار داده و اعتماد عمومی به نهادهای دولتی را تضعیف میکند. برای جلوگیری از وقوع رخدادهای مشابه، قانونگذاران نیازمند وضع قوانین اختصاصی همچون الزام به شفافیت تبلیغات سیاسی، وضع دستورالعملهای تعدیل محتوا و ایجاد نهادهای نظارتی مستقل برای پاسخگو ساختن پلتفرمها در طول برگزاری رویدادهای سیاسی مهم هستند.
ارتقای سواد رسانهای و مهارتهای تفکر انتقادی در کاربران، درس بزرگ دیگری است که میتوان از تجربه ایالاتمتحده آمریکا آموخت. فضای رسانههای آمریکا در طول سالهای اخیر بهگونهای شکلگرفته است که بسیاری از کاربران مستعد اثرپذیری از کمپینهای اخبار جعلی بودند، زیرا آنها مهارتهای لازم برای شناسایی و ارزیابی منابع اطلاعاتی را نداشتند و رشد قابلتوجه مراکز حقیقت سنجی و علاقه شدید آمریکاییها بهراستی آزمایی اخبار در سالهای اخیر گواهی بر بیتوجهی و غفلت آنها است. در چنین شرایطی، دولتها باید اطمینان حاصل کنند که شهروندان به منابع اطلاعاتی و اخبار دقیق و قابلاعتماد دسترسی دارند و به ابزار و دانش کافی برای تمیز اخبار جعلی از حقیقی مجهز شدهاند. علاوه بر این، برنامههای سواد رسانهای را میتوان در برنامههای درسی مدارس ادغام کرد تا مهارتهای تفکر انتقادی را در میان نسل جوان ارتقا یابد. شهروندان نیز نقش مهمی در میزان تأثیر رسانههای اجتماعی بر فرآیندهای دموکراتیک دارند. آنها میتوانند از منابع اطلاعاتی که مصرف میکنند آگاهتر شوند، ادعاهای مطرحشده در رسانههای اجتماعی را بررسی کنند و با افرادی که دیدگاههای متفاوتی دارند، در گفتمان مدنی و محترمانه مشارکت کنند.
بهطورکلی، بسیار مهم است که سیاستگذاران و شهروندان بهطور یکسان بدانند که رسانههای اجتماعی تأثیرات مثبت و منفی بر فرآیندهای دموکراتیک دارند. با درک این پیچیدگیها و برداشتن گامهایی برای کاهش اثرات منفی و درعینحال استفاده از مزایای بالقوه، میتوانیم اطمینان حاصل کنیم که رسانههای اجتماعی بهعنوان ابزاری برای دموکراسی استفاده میشوند تا تهدیدی برای آن. با توجه به این پیچیدگیها، ضروری است که سیاستگذاران و شهروندان بهطور یکسان تأثیرات مثبت و منفی رسانههای اجتماعی را بر فرآیندهای دموکراتیک بشناسند. آنها باید از خطرات مرتبط با رسانههای اجتماعی آگاه باشند و گامهای پیشگیرانهای برای کاهش آنها بردارند و درعینحال از مزایای بالقوه آن نیز استفاده کنند.
نتیجهگیری
در پایان باید گفت که نمیتوان تأثیرات منفی رسانههای اجتماعی بر دموکراسی و آزادی بیان آمریکایی را نادیده گرفت. پلتفرمیهایی همچون توییتر، به شکل عمیقی ارتباطات سیاسی و مبارزات انتخاباتی را متحول کرده و به شکل فزایندهای احساس هراس و نگرانی در خصوص تأثیرات بالقوه خود بر سرنوشت سیاسی ملتها را افزایش دادهاند. در انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 و 2020، توییتر نقش بسزایی در شکلدهی به گفتمان سیاسی و تأثیرگذاری بر رفتار رأیدهندگان داشت. نامزدهایی همچون ترامپ و بایدن و حتی پیشازاین دو، باراک اوباما از این پلتفرم برای ساخت برند سیاسی خود استفاده کردند و مواضع سیاسی و اتهام نسبت به رقبای خود را از طریق این بستر به رأیدهندگان منتقل نمودند. بااینحال، توجه به این نکته مهم است که موفقیت یک شخصیت سیاسی در رسانههای اجتماعی، لزوماً نشاندهنده شایستگی او بهعنوان یک رهبر سیاسی نیست. رسانههای اجتماعی محیطی را ایجاد کردهاند که در آن احساساتی همچون خشم و یا نفرت، دروغ و اتهامپراکنی با جلبتوجه و مشارکت پاداش میگیرند. در نتیجه، سیاستمدارانی که همچون ترامپ در ساخت توییتهای تحریکآمیز مهارت داشته و یا با بهرهمندی از جریانهای سازمانیافته رسانهای توانایی بالایی در ایجاد جنگ روانی، جنجالآفرینی، جلبتوجه و بزرگنمایی توانایی خود و یا تخریب رقیب دارند، اغلب بهعنوان یک رهبر سیاسی قدرتمند در نظر کاربران تلقی میشوند و شانس بیشتری برای پیروزی در کارزارهای سیاسی دارند، حتی اگر پیشینه، اقدامات و سیاستهای آنها خلاف این امر را ثابت کند.
از سوی دیگر، رسانههای اجتماعی همچون توییتر گسترش اطلاعات نادرست و تبلیغات دروغین را تسهیل کرده و به افراد و جناحهای سیاسی اجازه میدهد تا بر افکار عمومی تأثیر بگذارند و نهادهای دموکراتیک را تضعیف کنند. این پلتفرمها یک اتاق پژواک ایجاد کرده است که در آن افراد تنها در معرض نظرات و دیدگاههایی قرار میگیرند که باورهای موجود آنها را تقویت میکند، جامعه را بیشتر قطبی میکند و مانع گفتمان سیاسی معنادار میشود. با توجه به این نگرانیها، بسیار مهم است که سیاستگذاران و شرکتهای مالک رسانههای اجتماعی اقداماتی را برای کاهش اثرگذاری منفی بر سلامت مناسبات سیاسی جوامع انجام دهند.
ما نیز بهعنوان استراتژیکترین کشور منطقه با یک نظام سیاسی مردمسالارانه که در طول سالهای اخیر عمیقاً تحت تأثیرات منفی رسانههای اجتماعی قرار داشتهایم، باید به این مسائل بپردازیم و برای کاهش اثرات منفی رسانههای اجتماعی بر دموکراسی و آزادی بیان گام برداریم. اکنونکه فصلی جدیدی برای رونق پلتفرمهای بومی آغازشده است، اقداماتی مانند افزایش شفافیت و پاسخگویی برای پلتفرمهای رسانههای اجتماعی، ارتقای سواد رسانهای و مهارتهای تفکر انتقادی و افزایش مقررات برای مبارزه با انتشار اطلاعات نادرست و سخنان نفرتانگیز باید صورتپذیرند.
امیرعباس رکنی دانشجوی دکتری امنیت ملی دانشگاه عالی دفاع ملی
گروه مطالعات حقوقی و مقرراتی پژوهشگاه فضای مجازی
اخبار مرتبط