• قلمرو شناختی جنگ: نقش علم در مواجهه با دشمن

      قلمرو شناختی جنگ: نقش علم در مواجهه با دشمن

      قلمرو شناختی جنگ: نقش علم در مواجهه با دشمن

      چرا تروریست‌ها و شورشیان دست به اقدامات خرابکارانه خود می‌زنند؟ تلاش بعدی آنها چه خواهد بود؟ تا پیش از این در روزگار جنگ سرد، می‌توانستیم پیش‌بینی کنیم که مخالفان ما چه در سر دارند؛ زیرا از منطقی که در پس استراتژی آنها قرار داشت سر در می‌آوردیم.

      فرض ما این بود که روس‌ها بازیگرانی عقلانی هستند و نظریه مفصلی – بنام نظریه سیستم‌ها - را طراحی کرده بودیم تا عقلانیت آنها را درک و تبیین کنیم. این نظریه به ما امکان می‌داد تا راهبردی را حول مفاهیم مهار و بازدارندگی بسازیم. این نظریه حتی محاسبات پیچیده مربوط به تعداد کلاهک موردنیاز و اینکه چه اهدافی از دشمن را باید نشانه بگیریم را امکان‌پذیر می‌کرد.
      اما دشمنان و معارضانِ امروزی دیگر بدان شیوه نمی‌اندیشند و ظاهراً منطق بسیار متفاوتی دارند؛ عقلانیت آنها بیشتر مبتنی بر تقدیر است تا خرد. بنابراین پیش‌بینی این مسئله دشوار است که بمب کنارجاده‌ای[1] بعدی کجا کار گذاشته خواهد شد یا کدامیک از خودروهایی که به سمت ما می‌آیند خودروی انتحاری است. و [دراین‌حین همچنان] سربازان کشته می‌شوند.
      پیروزی در این جنگ نوینی که در سراسر جهان درگیر آن هستیم، در قلمرو فیزیکی یا اطلاعاتی رخ نخواهد داد. در واقع، اگر اصل مبارزه خود را در کشتن افراد و تخریب چیزها تعریف کنیم، شکست خواهیم خورد. تنها در قلمرو شناختی[2] - یعنی محل ادراک، احساس، تفکر و تصمیم‌گیری – است که می‌توانیم پیروز این جنگ طولانی شویم. اما شناخت ما از این قلمرو بسیار ناچیز است؛ نقشه‌ای در کار نیست، نظریه‌های ناچیزی در مورد آن داریم، ابزارها اندک هستند، و هیچ‌گونه دکترینی در مورد آن نداریم. ناچاریم براساس تجربه و آوازه خود در پیروزی در جنگ‌های کلاسیک عمل کرده و شناخت و تخصص خودمان را در حیطه شناختی عمیق‌تر کنیم.
      «علم» اطلاعاتِ زیادی در مورد قلمروی شناختیِ رفتار آدمی به ما می‌دهد. گری کاسپاروف[3] - استاد بزرگ شطرنج - زمانی به این نکته اشاره کرد که این «شهود» بوده که او را قادر به شکست کامپیوترهای IBM ساخته بوده است. او معتقد بود شهود به بازیگران برتر شطرنج کمک می‌کند و آنها را قادر می‌سازد که علیرغم بی‌توجهی نسبت به بررسی‌های دقیق و علمیِ تحلیلگران، برنده مسابقات شوند. این نگاه بواسطه آثاری همچون [کتاب] یک چشم به هم زدن: قدرت تفکر بدون تفکر[4] نوشته مالکوم گلادول[5] شهرت عمومی پیدا کرد. این جریان در تحقیقات تجربی بسیار پررنگ‌تر است. درک تازه‌ای از نحوه عملکرد «شهود» در حال شکل‌گیری است و این پرسش مطرح شده است که چگونه می‌توان از «شهود» برای تفکر مؤثرتر در درگیری‌های نظامی و تصمیم‌گیری بهتر در زمان جنگ استفاده کرد.
      جایزه نوبل اقتصاد در سال 2002 نصیب روانشناسی از دانشگاه پرینستون به نام دانیل کانمن[6] شد که معتقد بود اغلب تصمیمات انسان مبتنی است بر قضاوت شهودی است - نه تفکر عقلانی. بااین‌حال او نشان می‌دهد همان سوگیری‌هایی که تفکر ما را مخدوش می‌کنند، به‌طورکلی در هدایت ما به سمت رفتارهای مفید و مؤثر موفق هستند. گری کلاین[7] برای این نوع تفکر مدلی تحت عنوان «مدل تصمیم‌گیری مبتنی بر بازشناسی»[8] طراحی کرده است. او با استفاده از این مدل، به مراجعان خود کمک می‌کند که روندها و فرآیندهای تمرینی خود را بنحوی بهبود بخشند که شانس موفقیت [آنها] در مواجهه با چالش‌های پیچیده‌ای که [معمولاً] گریبانگیرِ تیم‌ها و گروه‌ها می‌شوند، به حداکثر برسد. استیون روزن[9] از دانشگاه هاروارد با ارائه شواهدی ثابت می‌کند بسیاری از تفکرات و کنش‌های مبارزه‌جویانه ما برگرفته از [فرآیندهای] شیمیایی – هورمون‌ها و پروتئین‌ها – هستند.
      رفتارشناسان جانوری[10] نحوه رفتار، احساس‌ورزی و – احتمالا - تفکر جانوران را مطالعه می‌کند. آموزه‌های فراوانِ آن‌ها در مورد رفتار حیوانات باید در درک ما از [ماهیت] جنگ لحاظ شود. حیوانات ظاهراً علائم قابل‌مشاهده‌ای از فرآیندهای شناختی درونی را از خود بروز می‌دهند. برای مثال، تحقیقات نشان می‌دهد که خرگوش با تشخیص اینکه آیا پرنده بال می‌زند یا اوج می‌گیرد، قضاوت می‌کند که آیا پرواز آن پرنده در بالای سر، تهدید است یا خیر. اگر اوج بگیرد، شکارچی است و خرگوش با پنهان شدن یا بی‌حرکت‌ ماندن رفتار خود را بر اساس آن تنظیم می کند. آیا دشمنان ما سرنخ‌هایی از رفتار خود که نشان‌دهنده برنامه‌ریزی‌های بعدی‌شان باشد، برای ما ارسال می‌کنند؟ اگر چنین است، چگونه می‌توانیم حواس خود را برای فهم این سرنخ‌ها و بهره‌برداری از آن‌ها آماده کنیم؟
      مؤسسه ماکس پلانک[11] در برلین سردمدار پژوهش تجربی درباره شکلی از شهود مشهور به «اکتشاف سریع و مقرون‌به‌صرفه»[12] است. آزمایش‌های جالب‌توجه آنها حاکی از این بود که افراد عادی و بی‌تجربه، با استفاده از یکسری قوانین ساده و اولیه، می‌توانند به همان خوبی یا بهتر از تحلیلگران باتجربه بازار سهام که از نرم‌افزارهای تجاری پیچیده استفاده می‌کنند، کسب درآمد کنند. این آزمایش‌ها به‌طوربالقوه بصیرت‌های جذابی در مورد ماهیت قلمروی شناختیِ جنگ به همراه دارند.
      بسکتبالیست‌های باتجربه اکتشاف سریع و مقرون‌به‌صرفه خود را در [شعار] «توپ را به دستِ گرم[13] برسان» یافته‌اند. آنها معتقدند اگر بازیکنی چند پرتاب موفق متوالی داشته باشد، باید توپ را بیشتر به او بدهند. برخی از آزمایش‌گران – از جمله گیلوویچ[14]، والون[15] و تیورسکی[16] نشان می‌دهند که پرتاب‌های متوالی در واقع رخدادهای مستقلی هستند و [پدیده] دستِ گرم را یک سوگیری اکتشافی قلمداد می‌کنند. اما آزمایش‌گران دیگری مثل بروس برنز[17] شبیه‌سازی‌هایی را ترتیب داده‌اند که نشان می‌دهد این دوره‌های توالی می‌توانند درصد پرتاب یک بازیکن را پیش‌بینی ‌کنند و اعتقاد به دست خوب یک روش اکتشافی سریع و مقرون‌به‌صرفه برای تصمیم‌گیری در مورد نحوه توزیع پرتاب‌ها بین اعضای تیم است – یعنی پاسخ به این سوال که «چه کسی پرتاب بعدی را انجام می‌دهد؟». آیا ممکن است شورشیان نیز از منطق مشابهی در انتخاب اینکه چه‌کسی عمل انتحاری بعدی را انجام می‌دهد استفاده کنند؟
      شهودات ما - به‌ویژه شهودات مبتنی بر تجربه - گاهی می‌توانند به خوبیِ «نظریه سیستم‌ها» - و حتی بهتر از آن – باعث شکل‌گیری تصمیمات مناسب در میدان نبرد شوند. در دانشکده‌های نیروهای نظامی رویکرد پیچیده و داده‌محوری برای تصمیم‌گیری در میدان نبرد تدریس می‌شود که به فرآیند تصمیم‌گیری نظامی[18] مشهور است. اما کلاین دریافته است که فرماندهان امروزی در غیاب آگاهی کافی از موقعیت، به‌سرعت دست به ریسک می‌زنند و بر اساس دانش ضمنیِ حاصل از آموزش‌های نظامی حرفه‌ای، آموزش‌های واقع‌گرایانه در محیط‌های رزمی مجازی، و نوعی اعتماد درونی به وضعیت فیزیکی و روحی خود و سربازانشان، ناگهان دست به نتیجه‌گیری می‌زنند. نظریه اکتشاف سریع و مقرون‌به‌صرفه – که متعلق به روانشناس آلمانی، گرد گیگرنزر[19] - را می‌توان برای درک بهتر [فرآیند] تصمیم‌گیری در صحنه نبرد به‌کار گرفت.
      در فهم قلمروی شناختیِ جنگ جنبه‌ای ریاضیاتی نیز وجود دارد. رابطه بین جمعیت شکارچیان و شکارشوندگان یک زیست‌بوم معین را می‌توان با معادلات دیفرانسیل جفتی مدل‌سازی کرد. این معادلات که «لوتکا-وولترا»[20] نام دارد، نخستین‌بار توسط دو دانشمند که به‌طور جداگانه روی مسئله کنترل تعداد وارمینت‌ها[21] کار می‌کردند صورت‌بندی شد. آنچه معادلات لوتکا-وولترا می‌تواند آشکار کنند - برای مثال - رابطه پیچیده و قطعی بین تعداد روباه‌ها و خرگوش‌ها در یک زیست‌بوم خاص است. آیا می‌توان قضایا و مدل‌های مشابهی را برای شبیه‌سازی یا پیش‌بینی آنچه در یک کمپین ضدشورشی اتفاق می‌افتد، طراحی کرد؟

      مدل‌های شکارچی-شکارشونده
      (R) تعداد خرگوش‌ها و (F) تعداد روباه‌های زنده در زمان tاست.
      دراین‌صورت مدل لوتکا-وولترا به قرار زیر می‌شود:

      dR/dt = a*R - b*R*F
      dF/dt = e*b*R*F - c*F

      پارامترهای فوق چنین تعریف می‌شوند:
      a رشد طبیعی خرگوش‌ها در صورت عدم شکار
      c نرخ مرگ‌ومیر طبیعی روباه‌ها در غیاب غذا (خرگوش‌ها)
      b نرخ مرگ‌ومیر خرگوش‌ها به ازای هربار قرارگرفتن آنها در معرض شکار
      e نتیجه‌دادن قرارگیری خرگوش‌ها در معرض شکار


      بدین‌ترتیب، روشن است که فرآیندهای شناختی دارای شاخصه‌هایی روان‌شناختی و جامعه‌شناختی و فیزیولوژیک هستند. تحقیقات بنیادی و کاربردی بیشتری در این زمینه‌ها باید انجام شود. درعین‌حال، برخی قابلیت‌های‌ نظامیِ بالقوه نیز وجود دارد که مستعد پیگیری [و بررسی] است. در سطح تاکتیکی، ممکن است بتوانیم پروتکل‌هایی را دراختیار سربازان پست‌های بازرسی قرار دهیم تا تهدیدهایی مانند بمب‌های انتحاری را تشخیص دهند و آنها را از غیرنظامیان بی‌گناه دور کنند. [همچنین] می‌توان تکنولوژی‌هایی برای تشخیص سریع [خطر] طراحی کرد که به‌سرعت به سربازها دستورِ پاسخِ مناسب را بدهد - برای مثال، علامت شلیک یا عدم شلیک. در سطح عملیاتی، ما باید بتوانیم مراکز مطالعات شناختی تأسیس کنیم که در آن‌ها، دانشمندان علوم رفتاری بتوانند حرکات بعدی دشمن را پیش‌بینی کرده - به‌عنوان مثال، محل بعدی محتمل برای کارگذاشتن بمب‌های کنارجاده‌ای - و سپس عکس‌العمل‌ها و عملیات‌ها را هدایت کنند. و در سطح استراتژیک و برای طراحی استراتژی‌های خود، چرا تلاش نکنیم که فرآیندهای شناختی حاکم بر برنامه‌ریزی مبارزاتی و جنگ‌طلبی ایران، کره شمالی، یا چین بهتر بشناسیم؟
      در نیمه دوم قرن بیستم، منابع وسیعی را صرف توسعه نظریه سیستم‌ها و به‌کارگیری آن در مسائل بنیادین جنگ و صلح در آن روزها کردیم. زمان آن فرا رسیده است که برای کشف مکانیسم‌های زیربنایی قلمروی شناختی جنگ نیز سرمایه‌گذاریِ زمانی، مالی و فکری مشابهی انجام دهیم.


      نویسنده: جیمز بلکول[0]
      مترجم: جلیل ولدخانی (دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی)
      گروه مطالعات فرهنگی و اجتماعی

      منبع مقاله (مترجم)
      The Cognitive Domain of War: The Role of Science in Approaching Enemy (2007), The Magazine of International Economic Policy, 33-35.


      [0] James Blackwell(مترجم)

      [1] بمب کنار جاده‌ای یا دستگاه انفجاری ابداعی (Improvised Explosive Device) یک بمب دست‌ساز است که به شیوه‌های غیرمرسوم نظامی به کار می‌رود و ممکن است از مواد منفجره مرسوم نظامی مانند خمپاره که به یک سازوکار انفجاری متصل شده‌است، ساخته شده باشد (مترجم)
      [2] Cognitive Domain(مترجم)
      [3] Gary Kasparov(مترجم)
      [4] Blink: The Power of Thinking Without Thinking(مترجم)
      [5] Malcolm Gladwell(مترجم)
      [6] Daniel Kahneman(مترجم)
      [7] Gary Klein(مترجم)
      [8] The Recognition Primed Decision Model(مترجم)
      [9] Steven Rosen(مترجم)
      [10] Ethologist(مترجم)
      [11] Max Planck Institute(مترجم)
      [12] Fast and Frugal Heuristics(مترجم)
      [13] دست خوب (Hot hand) یک سوگیری شناختی اجتماعی است. فردی که یک نتیجه موفقیت‌آمیز را تجربه می‌کند شانس بیشتری برای موفقیت در تلاش‌های بعدی دارد. این مفهوم غالباً به‌طورکلی در ورزش و کارهای مبتنی بر مهارت به کار می‌رود و از بسکتبال نشأت می‌گیرد، یعنی داشتن دست خوب باعث می‌شود که پرتاب کننده درصورت پرتاب‌های موفق قبلی احتمالاً در پرتاب‌های بعدی بیشتر امتیاز بگیرد (مترجم)
      [14] Gilovich(مترجم)
      [15] Vallone(مترجم)
      [16] Tversky(مترجم)
      [17] Bruce Burns(مترجم)
      [18] Military Decision Making Process(مترجم)
      [19] Gerd Gigerenzer(مترجم)
      [20] Lotka-Volterra(مترجم)
      [21] varmint(مترجم)
      نظر کاربران
      نام:
      پست الکترونیک:
      شرح نظر:
      کد امنیتی:
       
آدرس: تهران، سعادت آباد، خیابان علامه شمالی، کوچه هجدهم غربی، پلاک 17
کد پستی: 1997987629
تلفن: 22073031
پست الکترونیک: info@csri.ac.ir